گفت و گو با کیخسرو مالمیر، نیروی شاغل در واحد خدمات بیمارستان فارابی
این لباس خدمات که بر تن کردهایم یک لباس مقدس است و هرچه از آن بگوییم کم گفتهایم
تقدیر مدیر بیمارستان فارابی از کیخسرو مالمیر، نیروی خدمات باسابقه، بهانهای شد تا نگاهی عمیقتر به تلاشهای بیمنت و زحمات شبانهروزی کارکنان خدمات در این مرکز درمانی داشته باشیم. وی که نزدیک به سه دهه از عمر خود را وقف فعالیت های خدماتی در این بیمارستان کرده، کار خود را یک وظیفه مقدس میداند و داستان امانتداری، وظیفهشناسی و وجدان کاری او، نمادی از فداکاریهای خاموش این نیروهای پرتلاش در بیمارستان فارابی و دانشگاه علوم پزشکی تهران است.
به گزارش روابط عمومی بیمارستان فارابی دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ قدردانی مدیر این بیمارستان از کیخسرو مالمیر، نیروی شاغل در واحد خدمات این مرکز در حاشیه برگزاری سه شنبه های ورزشی بیمارستان فارابی، بهانه ای شد تا با وی به گفت و گو بنشینیم که در ادامه می توانید متن این مصاحبه را بخوانید.
جناب آقای مالمیر لطفا خودتان را کامل معرفی کنید.
با سلام من کیخسرو مالمیر هستم، متولد ۱۳۴۶ در شهرستان نهاوند. از همان کودکی با خانواده به تهران آمدیم و در این شهر بزرگ شدم. پنج خواهر و پنج برادر دارم که برادر کوچکم در سالهای جنگ و در همان سنین کودکی در زمان حمله موشکی عراق به تهران به شهادت رسید. در سال ۱۳۷۱ ازدواج کرده و یک فرزند دختر نیز دارم. به تازگی هم به لطف خدا صاحب یک نوه دوست داشتنی شده ام.
با توجه به اینکه امروز مدیر بیمارستان از شما به دلیل وظیفه شناسی و حسن انجام کار قدردانی کرد، لطفا کمی درباره خود و خصوصیات اخلاقی که دارید برای مخاطبان بگویید.
من همیشه تلاش کردم تا کارهایم را به درستی انجام دهم. یکی از عادتهایی که من دارم این است که مثلا چه در محل کار و چه در جاهای دیگر اگر ببینم زبالهای در جایی یا روی زمین افتاده حتماً آن را در سطل زباله میاندازم، زیرا اعتقاد دارم که محیط کار و جامعه نیز باید مانند خانه خود آدم تمیز باشد. در بیمارستان گاهی پیش میآید که پرندگانی مانند کلاغ زبالهها را از سطل زباله خارج کرده و آن را در محیط پخش میکنند. یا اینکه شاهد آن هستیم که گاهی برخی از بیماران یا همراهان لیوانهای یکبار مصرف، دستمال کاغذی و یا سایر زبالههای خود را در گوشهای یا لبه پنجرهها یا روی میزها قرار می دهند. من هیچگاه بیتفاوت از کنار این قضیه عبور نمیکنم و نسبت به نظافت آن حساس هستم. در واقع نظافت باید یکی از بخشهای مهم زندگی ما باشد. هم بنده و هم همسرم به این موضوع اعتقاد داریم. به همین دلیل این مسئله برای بنده به یک عادت معمول تبدیل شده است. من این را وظیفه خود میدانم چون معتقدم این لباس خدمات که بر تن کردهایم یک لباس مقدس است و هرچه از آن بگوییم کم گفتهایم. من این وظیفه را پذیرفتهام و باید بر اساس آن وظایف خود را انجام دهم.
از چه سالی در بیمارستان فارابی مشغول به کار شدید؟
به خوبی حضور ذهن ندارم اما فکر میکنم در اواسط سال ۷۳ یا ۷۴ بود که در بیمارستان فارابی مشغول به کار شدم. هنگامی که وارد بیمارستان فارابی شدم در ابتدا به عنوان نیروی خدمات در بخش بوفه قدیم بیمارستان که در حال حاضر به مدیریت بحران اختصاص داده شده، مشغول شدم. به یاد دارم در روزهای اولی که کارم را شروه کرده بودم در این قسمت خاکبرداری انجام شده بود و جدولهای سیمانی موجود در این قسمت به خاطر این خاکبرداری آسیب دیده بود. وقتی مدیر بیمارستان این وضعیت را دید رو به من کرد و گفت: «تو برای من شیر فارابی هستی و از تو میخواهم که وضعیت اینجا را ساماندهی کنی». من هم آن زمان ورزشکار بودم و به کشتی و کاراته میپرداختم. این شد که از واحد خدمات دو عدد پتک بزرگ و دو عدد بیل تحویل گرفتم و مشغول به کار شدم. نزدیک عید نوروز هم بودیم و من به سرعت با این پتکها بلوکهای سیمانی را خرد کردم و تمام خاکهای ناشی از خاکبرداری را در آن محل پخش کردم. و اینگونه بود که کار خود را در بیمارستان فارابی آغاز کردم. خدا را شکر که هم رئیس و هم مدیر بیمارستان از کارم رضایت داشتند. به همین دلیل در عید همان سال مدیر بیمارستان مبلغی را به عنوان تشویقی به من داد.
حدود سی سالی از خدمت شما می گذرد. در طی این سال ها در کدام بخش ها و واحدهای بیمارستان خدمت کرده اید؟
در سالهای اول شروع خدمتم در قسمت باغبانی بودم. دو یا سه سال هم در بخش زنان بیمارستان که بعدا نام آن به بخش های صدف و یاس تغییر کرد فعالیت کردم. بعد از مدتی به درخواست آقایان رودبارکی و خلیلوند که مسئولان وقت درمانگاههای بیمارستان فارابی بودند به قسمت خدمات درمانگاهها منتقل شدم. ابتدا در درمانگاههای عمومی و تقریبا پنج سال را در درمانگاه شماره هفت که درمانگاه مشاوره رتین است خدمت کردم. همیشه تلاش کردم تا وظایفم را به خوبی و با دقت انجام دهم. همین مسئله باعث شده بود که گاهی مسئولان درمانگاهها مانند آقایان رودبارکی و خلیلوند برای به خدمت گرفتن من در درمانگاه خود با یکدیگر بحث کنند. آن زمان آقای عقیلی که مسئول واحد خدمات بود وقتی این وضعیت را دید به آنان گفت بهتر است آقای مالمیر مدتی برای یک درمانگاه و مدتی دیگر نیز برای درمانگاه دیگر کار کند. پس از آن ۵ یا ۶ سال در درمانگاه قرنیه بودم و بعد از آن نیز در خدمت همکار عزیزم جناب آقای خلیلوند بودم. تقریبا در بخشهای زیادی از بیمارستان کار کردم و اواخر امسال، فکر می کنم آذر ماه، بازنشسته خواهم شد.
شما تمام دوران خدمت خود را در واحد خدمات سپری کردید. کار کردن در این واحد چگونه است؟
کار کردن در واحد خدمات واقعاً سخت و فشرده است به خصوص در حال حاضر. در گذشته تنها چند درمانگاه و بخش بود که باید به آن رسیدگی میشد و نیروی انسانی کافی هم در اختیار بود. اما در حال حاضر کار خدمات بسیار بیشتر از قبل شده است. الان من کار خدمات چند درمانگاه و یک سالن انتظار را به عهده دارم که با توجه به سن بنده شاید این کار کمی برای من سخت باشد. با این حال خداوند همیشه به من کمک کرده و هیچگاه در کارم کم نگذاشتهام. چون در محله خودمان به من میگفتند شیر لرستان و در فارابی هم مدیر بیمارستان به من لقب شیر فارابی را داده بود. به همین دلیل به خودم میگفتم این شیر هرگز نباید از پا بیفتد. با وجود فشارهای فراوان چه در زندگی و چه در کار، تمام تلاش خودم را نجام دادم تا هم وظیفه خود را به درستی انجام داده باشم و هم نانی که برای خانوادهام به خانه میبرم حلال باشد. هرگز هم از کاری که انجام می دهم شرمنده نبودم و هیچ وقت به خلاف فکر نکردم.
اگر بخواهید به همکاران جوانی که در واحد خدمات مشغول به کار هستند توصیه ای داشته باشید، چه چیزی به آن ها می گویید؟
به همکاران جوانم توصیه میکنم در محیط کار فقط به کار و درست انجام دادن آن فکر کنند. همیشه میگویم در زمان کار انقدر از تلفن همراه استفاده نکنید و آن را کنار بگذارید. به خصوص اینکه جوانان امروزه ۲۴ ساعته سرشان در گوشی است! وقتی جوانی در محل کاری مشغول میشود باید بداند که وظیفهای بر عهده او گذاشته شده و باید آن را انجام دهد. برای ما نیروهای خدمات نیز این وظیفه این است که از صبح که وارد محل کار خود میشویم حواسمان به نظافت بخش ها، درمانگاهها و سالنها باشد. اغراق نیست اگر بگویم شاید از صبح تا زمانی که از محل کار خارج میشوم حدود ۱۵ تا ۲۰ بار در درمانگاهها و سالنهایی که وظیفه نظافت آن ها به من محول شده قدم میزنم تا هیچ زبالهای در این محلها نباشد. نه فقط در این بخشها بلکه در سایر نقاط بیمارستان هم اگر زبالهای ببینم سریع برای نظافت آنجا اقدام میکنم. این را میتوانید از همکارانم بپرسید.
آیا خاطره ی خاص و به یاد ماندنی از سال های خدمت خود در بیمارستان فارابی دارید؟
من در طی سی سال خدمتم در بیمارستان فارابی خاطرات مختلفی دارم اما شاید چند تا از آنها جالبتر و مهمتر از بقیه باشند. یک بار در محوطه بیمارستان و در کنار واحد مدیریت بحران فعلی که آن زمان بوفه بیمارستان بود، یک کیف کوچک پیدا کردم. داخل این کیف تعداد زیادی سکه طلا بود. به سرعت به مسئول واحد مراجعه کردم و او را در جریان گذاشتم. بعد از بررسی بیشتر مشخص شد که نسخههایی در این کیف وجود دارد که به یکی از بیماران که دچار بیماری سخت و صعب العلاجی هم بود،. تعلق دارد. با هر زحمتی بود با همکاری آقای عقیلی و آقای رودبارکی، پدر خانمی که صاحب آن کیف بود را پیدا کردیم و کیف را به او تحویل دادیم. پدر آن خانم می گفت که دخترش به بیماری سختی مبتلا شده و قرار بوده آن سکهها را نیز برای درمان بیماری دخترش هزینه کند. بر اساس گفتههای پدر آن خانم، متاسفانه شوهر دخترش پس از آنکه متوجه شده همسرش به بیماری سختی مبتلا شده از او جدا شده است و دخترش شرایط روحی و جسمی خوبی ندارد. خودش هم به دلیل گم شدن کیف گم شدن کیف دچار اضطراب فراوانی شده بود. پدر آن خانم پس از پیدا شدن این کیف آنقدر خوشحال بود که میخواست یکی از آن سکهها را هم به من بدهد اما من نپذیرفتم و برای دخترش آرزوی سلامتی کردم.
یک بار هم حدود 10 یا 15 سال پیش در سالن درمانگاه قرنیه کیفی را که متعلق به چند خانم بود را پیدا کردم که حاوی مقادیر زیادی پول نقد و مقداری هم طلا بود. بعداً متوجه شدیم که این خانمها با یکدیگر در آپارتمانها به کار مشغول میشوند و دستمزد دریافتی خود را در این کیف قرار داده بودند. پس از پیدا کردن کیف به مسئول درمانگاه قرنیه مراجعه کردم. یادم میآید که هنگام اذان بود و مسئول درمانگاه هم آن زمان آقای خلیلوند بود. وقتی کیف را دست من دید به شوخی گفت: «چرا کیف زنانه روی دوشت انداختهای؟» و من ماجرا را برای او تعریف کردم و کیف را تحویلش دادم. گفتم حدس میزنم این کیف متعلق به چند خانمی باشد که چند دقیقه پیش در همین سالن انتظار نشسته بودند و چهره آنها را به یاد دارم. در حالی که به دنبال یافتن صاحبان کیف بودیم ناگهان دیدیم همان خانم ها که بسیار نگران و آشفته هم بودند به درمانگاه قرنیه مراجعه کردند و گفتند که کیف خود را گم کردند. آن زمان آقای خلیلوند پس از اینکه مشخصات کیف و محتوای آن را از آن خانمها پرسید، کیف را به آنها تحویل داد. آن زمان هم مجدداً آن خانمها خواستند تا مبلغی پول را برای قدردانی به من بدهند که من از آنها تشکر کردم و گفتم سلامتی شما برای ما بهترین قدردانی است و خواستم که بیشتر مراقب وسایل خود باشند. یک بار دیگر هم یک یک دستگاه ضبط خارجی پیدا کردم که متعلق به آقایی بود که به تازگی از مسافرت خارج، فکر می کنم ژاپن، به کشور بازگشته بود که آن را هم صحیح و سالم به صاحبش تحویل دادم. این سه خاطره برای من بسیار جالب و به یادماندنی بود.
به عنوان کسی که سال های خدمت خود را در بیمارستان فارابی گذرانده اید چه درخواستی از مسئولان این بیمارستان و دانشگاه علوم پزشکی دارید؟
من ابتدا از مسئولان و روسای بیمارستان فارابی قدردانی میکنم که در طی این سالها با اخلاق و رفتار خوب خود به ما انرژی میدهند و به اصطلاح ما را شارژ میکنند! فقط از آنها درخواست دارم از نظر پرداختیهایی مانند کارانه و اضافه کار کمی توجه بیشتری به کارکنان واحد خدمات داشته باشند. زیرا این پرداختیها آنقدری نیست که به عنوان مثال کفاف زندگی یک خانواده اجاره نشین را بدهد. تنها خواسته من از مسئولان دانشگاه و بیمارستان همین است و برای همه آنها و همچنین همکارانم در بیمارستان فارابی آرزوی موفقیت و سلامتی دارم.
ارسال نظر